روزگاری مردم دنیادلشان درد نداشت/هرکسی غصه اینکه چه میکرد نداشت/چشمه سادگی ازلطف زمین میجوشید/خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت
درباره من
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم "با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دویدخونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت.
ادامه...
آن شب سرد که من از میکده برمیگشتم ، نگهم قصه چشمان تو را میدانست و چه شبها که دلم بنده آغوش تو بود وتو میدانستی جاده سرد جدایی، که غم انگیزترین خاطره هاست آخر آن لحظه رسید، ودر آن ظلمت سرد و در آن خانه شوم شیشه قلب من آرام شکست، و کسی هیچ صدایی نشنید
سلام بر تارا جان خوبی ؟؟ ممنون از اینکه منت بر سر من گذاشتی و به بلاگ من سر زدی و کامنت گذاشتی خوشحال میشم بازم بیای راستی تبریک می گم بلاگ بسیار بسیار زیبایی داری خیلی مطالبت زیباست تارا جان من با اجازه ات و با افتخار لینکت می کنم من منتظر خبر اپت هستم دوستدارت اشکان عاشق
بگویید بر روی گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آنرا نشناخت مهربان بود ولی مهر نورزید . در زندگی احساس تنهایی می نمود و کسی هم نبود که تنهایش را پر کند طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد وخلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن
بادبادک یعنی یک عشق سبک
نخ یعنی محدودیت
خورشید یعنی محبت ظاهری
تو باید مواظب عشقت باشی نه اینکه محدودش کنی ...
یه نخی وجود داره که دیده نمیشه ... اسمش هم محدودیت نیست ...
لینکم کن که کامنت یادت نره که کامنت یادم نره !!
خوشحال شدم ...
سعی کن هر دو سر نخ دست خودش باشه ...
وحید هستم ...
سلام امر کرده بودید سر بزنم
شعر قشنگی بود آدم رو میبره تو خاطره های تلخ به طمع قهوه
ولی تجربه گذشته واقعا چراغ راه آینده است
موفق باشید
آن شب سرد که من از میکده برمیگشتم ، نگهم قصه چشمان تو را میدانست
و چه شبها که دلم بنده آغوش تو بود
وتو میدانستی
جاده سرد جدایی، که غم انگیزترین خاطره هاست
آخر آن لحظه رسید، ودر آن ظلمت سرد
و در آن خانه شوم
شیشه قلب من آرام شکست،
و کسی هیچ صدایی نشنید
سلام بر تارا جان
خوبی ؟؟
ممنون از اینکه منت بر سر من گذاشتی و به بلاگ من سر زدی و کامنت گذاشتی خوشحال میشم بازم بیای
راستی تبریک می گم بلاگ بسیار بسیار زیبایی داری
خیلی مطالبت زیباست
تارا جان من با اجازه ات و با افتخار لینکت می کنم
من منتظر خبر اپت هستم
دوستدارت اشکان عاشق
بگویید بر روی گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آنرا نشناخت مهربان بود ولی مهر نورزید .
در زندگی احساس تنهایی می نمود و کسی هم نبود که تنهایش را پر کند
طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد
وخلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن
ببخشید تارا خانم میشه بهتون ایمیل بزنم
خواهشتان را بجا آوردم و من هم خواهشی دارم...
گر تمایل به تبادل لینک دارید مرا خبر دهید.
ممنون
البته وبلاگ خوبی دارید....دست تان درد نکنه
سلام ..
من لینکت نمی کنم ...
می خوام همیشه به من سر بزنی که از رو کامنتت پیدات کنم ...
اگه نیای منم نمیام ...
ممنون که سرزدین. قلم بسیار توانایی دارید .همیشه سبز باشید.
سلام همسایه
خوبه که حداقل تجربیاتتو واسه دیگرون میزاری !
با سلام خدمت شما :
از این که به قصر موفقیت سر زدید سپاسگذارم .
همچنان منتظر حضور گرم و پر لطف شما در وبلاگ موفقیت می باشم .
سلام خوبین
ممنون از اینکه به من سر زدین
شما خیلی قشنگ مینویسین
باز هم اون طر ف ها بیا
هر وقت آپ کردی خبر کن
بای تا های
سلام
خوبی؟
مرسی سر زدی
وب قشنگی داری
این پستت هم خیلی قشنگ بود خوندمش
راستی با تبادل لینک چطوری؟
جوابشو بده
منتظرما
فعلا بابای
سلام
واقعا وبلاگ جالبی دارید . با تبادل لینک موافقید ؟
خوشحال می شم ما رو لینک کنید و اجازه لینکتون رو به ما بدید .
عنوان لینک ما
(وبلاگ هادی محمدی)
اگه با تبادل لینک موافق بودید حتما به من اطلاع بدید که شما رو با چه عنوانی لینک کنم .
سلام اصلا معلوم نیست خودت برو ببین
قالب وبلاگتو عوض کن .
به وب من هم سر بزن خوشحال می شم
@};-