برای پسر همیشه غمگین (کامیاب)
دوست
امروز دوستی پیدا کردم که منو خوشحال می کنه
و من خیلی خوشحالم که اون خوشحالم میکنه
چون این خیلی مهمه
اگه من خوشحال بشم
همسایه های من هم خوشحال می شن
خانواده ام
همکارام
و مردمی که هر روز می بینم
اونا اگه خوشحال بشن
خب، خیلی های دیگه هم خوشحال می شن
اینجوری شاید حال دنیا یه کم بهتر بشه
پس چه خوبه که دوستی پیدا کردم که منو خوشحال می کنه!
خورشید را می دزدم
خورشید را می دزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!
آخ ... فردا!
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده...
چرا آفتاب نمی شود؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟
سلام
با تبادل لینک موافقی یا نه ؟
اینجا هم بیا.قالبهای بلاگ اسکای
.منتظرم.خبرم کن.
یا حق
گفتم که وبلاگت خیلی عاشقانه هست.بهت تبریک میگم به خاطر داشتن چنین وبلا گی
در این زمانه گله دارم از زندگانیم
ولی شرمندای جوانیم از این زندگانیم
روزگار بی مروت لحظه ای شادم نکرد
در غربت جان دادم و آخر تنها شدم من
سلام
خوبی؟
آپت قشنگ بود
خیلی
از نظراتی که گذاشتی هم ممنون
خیلی لطف کردی
بازم سر بزن خوشحال میشم
فعلا بابای
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم "با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دویدخونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت.
__________
تاااااا دوباره[گل]
ممنون که اومدی پیشم...
سلام
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند امشب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
با شعر سیب به روز هستم
موفق باشید......شوریده
سلام تارا
خیلی خوشحال شدم که به بلاگ من اومدی
تو هم وبلاگ زیبایی داری
امیدوارم که در تمام مراحل زندگی موفق باشی
خوشحال میشم که دوباره به من سر بزنی
............... سعید .
سلام
وب لاگ قشنگی داری بهت تبریک میگم
سلام ... آری غم ز یاد برید و شادی کنید.... غمهای کوچک را نفی و شادیهای کوچک را نیز هم... بزرگ بیاندیشیم.
سلام بر تارای عزیز
ممنون که برای اپت خبرم کردی واقعا ممنون
عالی بود اپت خیلی خیلی زیبا بود
تاراجان انگار قالب وبلاگتو عوض کردی ؟؟؟ من تو این قالب جدید برام خوندن مطالب خیلی خیلی سخت شده اخه من چشام ضعیفه باید متنهاتو انتخاب کنم یا همون های لایت یا سلکت کنم تا بتونم بخونمشون
ولی در کل هم بلاگت زیباست هم اون مطالبی که توش گذاشتی
از اپ اخرت خیلی خوشم اومد ممنون که خبرم کردی
منتظر خبر اپ بعدیت هستم
دوستدارت اشکان عاشق
خیلی وبلگت قشنگه
هم طرح وبلاگت و هم مطالبت هر دوتاش زیباست.
وبلاگت عاشقانه است شدید....
یک چیز جالب تو تقریبا اولین وبلاگ عاشقانه ای هستی که اینقدر سطح دلش صافه .
منظورم پس زمینه وبلاگته
آخه من هر وبلاگ عاشقانه ای که می بینم پس زمینه اش سیاهه.
راستی چرا بعضی ها فکر می کنن عشق سیاهه؟؟؟؟؟؟!!!!
یا علی!
زندگی من لحظه ایست
همچون مستی
پر از شادی. پر از غم. پر از التهاب و پر از آرامش...
و بی گمان پر از لغزش
و می ترسم تنهاییم کیفر لغزشهایم باشد...
زیرا در این صورت تا ابد تنها خواهم بود...
و در چاهی به نام من اسیر...
تارا خانم. موفق باشی و شاد...
هر کاری کردم نتونستم تو پست بالایی نظر بزارم نمیدنم چرا
ولی مجبور شدم اینجا ادامه بدم
پست بالا (عاشق شدن) خیلی قشنگ بود